۱- روزگاری سید ابراهیم نبوی در یکستون طنز درباره ی ابراهیمحاتمی کیا چنین نوشته بود:
یکروز حاتمی کیا یه فیلم ساخت. بعد از فیلم یه خانمخیلی لطیف بهش گفت:« سلام آقای حاتمی کیا. خیلی ممنون که توفیلمتون از ما حمایت کردین»
حاتمی کیا گفت:
« خواهش میکنم، ولی من از شما حمایت نکردم!»
بعد یه آقای خیلی خشن اومد وگفت:«سلامآقای حاتمی کیا. خیلی ممنون که تو فیلمتون از ما حمایت کردین.» حاتمی کیا گفت:«خواهش میکنم، ولی من از شما حمایت نکردم!»
و بعد خوش و خرم، همه با هم از سالن سینما رفتن بیرون…
و واقعیت هم همین بود. بعد از اکران آژانس شیشه ای، شاهد بودیم که همه ی اقشار جامعه با موضوع فیلم،و با شخصیتهای فیلم همدل بودند، و به نظر میرسید رگ خواب همدلی این مردم می تواند در دست حاتمی کیا باشد، در دست سینمای حاتمی کیا، و در دست آنانی که در این داستان با او همراهند.
بر آمدن حکومتی انقلابی و هشت سال جنگ باعث قطبی شدن جامعه می شود و تند شدن اختلاف بین اقشار جامعه. و بسیار به این رگ خواب برای وفاق ملی نیازمندیم.
۲-از تربت تا بادیگارد، راهی بود که حاتمی کیا پیمود تا به همه بگوید که ما چرا جنگیدیم. و چرا سینمای جنگ ما، از جنس اکشن های رابج نیست. و چرا سینمای جنگ در ایران ، اگر بخواهد سینمای اندیشه ورز باشد مجبور به تقبیح جنگ نیست…
این نوشته جای بحث در باره ی حقانیت ما نیست. ولی باید بدانیم هر قدم ما روی استخوان جان باختگان است، و بر فرض مخالفت با هر فکری، باید احترام خاک زیر پایمان را بداریم. اگر بهرام بیضایی در فیلمهایی مانند چریکه ی تارا این را به یادمان می آورد، و در نمایش آرش، حاتمی کیا این اسطوره های زنده ی نه در افسانه را نشانمان میدهد.
۳-در عالم هنر ، آنگاه که چشمه ی ذوق هنرمندی کور شد، شروع میکند به پر گویی، انتقاد از منتقدین، و زیر سوال بردن همکاران.
چنین بود که …