;

پادکست نقد و بررسی فیلم اژدها وارد می شود

نویسنده و کارگردان:  مانی حقیقی

بازیگران: همایون غنی‌زاده، امیر جدیدی، احسان گودرزی، نادر فلاح، علی باقری، کیانا تجمل

ژانر: ماجرایی – حادثه ای

محصول: ایران ۱۳۹۵

چه کسانی در این پادکست حضور دارند؟

کیان و علی

خلاصه داستان فیلم چیست:

دوم بهمن ماه ١٣۴٣: یک شورلت ایمپالاى نارنجى رنگ از قبرستانى باستانى مى گذرد و به سمت کشتىِ به خاک نشسته اى مى راند. داخل کشتى یک زندانى تبعیدى حلق آویز شده. روى دیوارهاى کشتى خاطرات روزانه اش را نوشته بوده. آیا این نوشته ها به کارآگاه بابک حفیظى کمک خواهند کرد تا بفهمد چرا سال ها است هیچکس مرده اش را در این قبرستان دفن نکرده؟”

چرا باید این فیلم را دید؟

چون این فیلم متفاوت ترین فیلم مانی حقیقی و شاید متفاوت ترین فیلم چند سال اخیر سینمای ایران باشد.
فیلم مناسب چه کسانی است؟

مناسب دوستداران سینمای ترسناک و سوررئال

یادداشت اختصاصی بهرام در خصوص فیلم:

۱-محور فیلم اژدها وارد میشود خلسه است.
نمی‌توان با دیدن این فیلم به یاد آن غزل جادویی مولانا نیفتاد، غزلی که پر است از تصاویر غریب،و داستانش مانند فیلم مومنتوی نولان از سر به ته و توامان از ته به سر تعریف میشود:چه دانستم که این سودا مرا زینسان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحونچه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام در اندازد میان قلزم پرخون

زند موجب بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
و هر تخته فرو ریزد ز گردشهای گوناگون

نهنگی هم بر آرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بی آخر شود بی آب چون هامون

چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نی دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بی چون

چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون…

قاطعانه نمیتوان گفت که مانی حقیقی در ساختن فیلمش به غزل مولانا نظر داشته.اما می‌توان گمان کرد که خاستگاه و آبشخور فکری این فیلم و آن غزل، یکی بوده.
معنی غزل به کنار.اما جای جای غزل از خلسه میگوید.از بی خودی،و از خود بیرون بودن.
و تصاویر بیشتر از واژه ها بیانگرند :
قلزم پر خون( شراب)،
کفی افیون
سیلاب شراب که سراینده را می رباید در خود( و سراینده که خود مانند نهنگ، شراب- دریای پرخون را در کشیده، متبادر نمیکند اندرون توست آن طوطی نهان؟)
کشتی شکسته،
دریای بی آخر که خشک است چون هامون،
آن همه تبدیلها که چون را غرق بی چون میکند( در نوشتن واژه هم «چون » در « بی چون » غرق است)
و اعتراف به خلسه، که نه هامونی هست و نه دریا، و «چه دانم من دگر چون شد» نمیداند، چراکه از دهان بندی در آن دریا کفی افیون خورده(معجون شراب و تریاک را آورده اند که رازی برای بیهوشی استفاده می‌کرده)
و کدامیک از این تصاویر جادویی، در فیلم اژدها وارد میشود نیامده؟
سودای دانستن،کشتی شکسته،شراب( یا چیزی مانند آن) ، کفی افیون( در آن مراسم آیینی) ، نهنگی که آب دریا را خورده( اژدهای زیر زمین،ترکهای ناشی از زلزله)، کشتی در دریای خشک، و کسان فیلم در این ناکجا آباد، خلسه، خلسه…

۲- در جنوب کشور،بیماری ها فقط به آن معنا که ما می‌شناسیم نیستند.بیماری های عادی به کنار،دریازدگی،صحرا زدگی،دوری از نزدیکان،و… مانند اینها نوعی منگی و شاید پارانوییدا، هیستیریا ایجاد میکند، که درمان آن کار ماما یا بابای زار است.
این بیماران را « اهل هوا » میگویند. و این هواها از بادها می آیند،بادهایی به نام زار، نوبان،دینگو مارو،… که بعضی این بادها مسلمانند و بعضی کافر.و چاره اش مراسم موسیقی آیینی است که هوا را از سر مبتلا بیرون کند.( همان مراسم که در فیلم بود و به اشتباه مراسم شیطان پرستی تعبیر شده بود)
اقبال این را داشتم که در برنامه ی آیینه و آواز ،(دسترنج تلاش بزرگ محمد رضا درویشی در سال۱۳۷۳) شاهد این چند مراسم باشم.مراسم زار ماما حنیفه( عظمت این زن به هیچکس اجازه نمی‌داد فکر کند این صدای ممنوعه ی زن است!) و مراسم نوبان غلامعلی مارگیری. هرچند این مراسم صرفا برای دیدن بینندگان اجرا می‌شد و واقعی نبود( برای درمان اهل هوا نبود)، شکوهش همه را میخکوب کرده بود.به یاد دارم در مراسم مشابه نقشبندیه،بینندگان را تا ساعتی توان برخاستن نبود و چشمان همه سرخ.
ماما حنیفه سه ساعت خواند.شگرف..و جالب اینکه کل کلامش بی معنی بود.سه ساعت خواندن بی معنی! در کلامش واژه های فارسی، عربی، هندی، زنگباری، سواحیلی، و حتی پرتقالی و انگلیسی یافت میشود،ولی در کل جمله ها بی معنی اند.آنجا بود که دانستم چرا خواندن نماز به عربی نیکوتر است.لطف عبادت به خلسه و بیخودی آن است، که بتوان تیر از پای امیر بیرون کشید، و درگیر معنی شدن آن لطف را از بین می‌برد.
و این بود که تعجب نکردم از اینکه آن مرد هندی در مواجهه با اژدها، آلمانی حرف می‌زد.

 

۳-از مقالات شمس با کمی تخلیص:
..و گفتند در این کوه است منزل آن اژدهای دمان.به کوه بر شدم، و مرا هیچ زهره نبود از نهیب مردمان.غاری بود، در آهنین و قفل‌های گران. قفل شکستم و در آن خانه ی اژدها گشودم.کرمی دیدم، حقیر، به پای فرو کوفتم…
،،توماس هابز، پانصد سالی پیش از امروز، دولت را به مثابه ی غولی می‌بیند که هرچند عادل نباشد،جباریتش برای اداره ی مملکت لازم است( به قصد « مملکت» را به جای « کشور» به کار می برم). و برای این غول، نام لویاتان را از کتاب مقدس وام می گیرد. در فیلم اما این غول حقیر( بگوییم حقیر شده) مانند آن کرم در داستان شمس تبریزی است که مردمان اژدهایش می پنداشتند.و چه خوب است که فیلم تحسین شده ی لویاتان را ببینیم، در ناکجا آباد روسی،که کویرش به ضرورت طبیعت روسیه دریای بی شکل و بیکران شده و گرمای سوزانش یخ‌زدگی. کشتی های شکسته،
اسکلت نهنگ، غول دریایی، که زندانی شکسته را به ذهن متبادر میکند. و غول حقیر شکسته( شهردار) که اگر ندانم کاری دیگران نبود،هیچگاه پیروز میدان نبود. لویاتان مانی حقیقی نیز غولی حقیر است. ناتوان از شکار ، مردار میخورد،و تنوره اش جز قبرستان،سرزمین مردگان را نمی لرزاند.شتری افتاده شاید. قدرت مخوف ساواک،که هیچ نبود.سوار بر تعصبی کور، عاشقی کش،ولی ناتوان از کشتن میوه ی عشق( بچه ای که می ماند)
۴-علی حاتمی در هزار دستانش، از قول آن مفتش می گوید« مردم خواب، جماعت خواب آلود» زمانه ، آخر قاجار است.اما این ملت امروز در خلسه است، نه در خواب. حداقل از زمانی که هدایت بوف کور را در شأن این مردم نوشته.در خلسه نوعی رندی هست، که گاه به ریا پهلو می زند.در خواب اختیار نیست،اما آدمی مختار است در خلسه رفتن.
ملت ما امروز بیداری را نیک میشناسد.اما ترجیحش در خلسه است،گریزی خود خواسته از واقعیتی که می شناسند.و البته به ضرورت رندانگی هرگاه بخواهد به آن بر میگردد.
۵-جهان پهلوان تختی،صمد بهرنگی،دکتر شریعتی.
سه مرگ مشکوک در حکومت پهلوی که اهل فرهنگ و ادب( ونه الزاما اهل سیاست) به شدت این عقیده را می پروراندند که کار ساواک بوده.و جالب اینکه همان اهالی فرهنگ و ادب، بیست سالی بعد،گفتند که تختی خودکشی کرد، صمد رفت شنا کند و غرق شد و شریعتی هم مریض شد، و ما به ضرورت زمانه آن حرفها را از خود در آورده بودیم. و آن نکته ی رندانه که به ریا پهلو میزند، همین جاست:خوب، همان زمان هم معلوم بود که حرف درآورده اید! مگر در آن زمان مدرک،عکس،شاهدی رو کرده بودید؟ و امروز،مگر مدرکی هست برای خودکشی جهان پهلوان ؟ یا غرق صمد بهرنگی؟ آن دوستان دروغ می گویند.هر چند که یکی از شکلهای داستان راست باشد. دروغ میگویند، چراکه واقعیت را نمی دانند،و هر شکل داستان را که صحه بگذارند دروغ است.
بازی مانی حقیقی بسیار زیبا ست. بازی ای که به بعد از فیلم هم کشیده میشود.
صادق زیبا کلام،لیلی گلستان،نام ابراهیم گلستان،و به خصوص سعید حجاریان که با ترورش معلوم شد با ماجراهای شوخی ای طرف نیستیم،هر کدام جایگاهی بزرگ در جامعه دارند.مانی حقیقی گزارشی درباره ی هزوارش از آنان می گیرد، که بعد واقعیت کلی گفته ها توسط ایشان مورد تایید قرار نمی‌گیرد.خلسه ی ریاکارانه ی اهل فرهنگ و سیاست ،که مانی حقیقی اینچنین به نمایش میگذارد.
(معنی خلاصه ی هزوارش؛ نوعی نوشتار که در زمان سلوکیان باب شد. مثلاhand را بنویسیم هند، و بخوانیم دست.خود این هم بی شباهت به نوعی فضای سیال خلسه نیست!)

آنچه در این پادکست خواهید شنید:

کمدی – ترسناک یا سوررئال؟
خوشم بیاد یا نه
اژدها یا شتر

[yasr_visitor_multiset setid=0]

دانلود فایل پادکست به حجم ۳۳ MB

 

 

Subscribe
به من اطلاع بده:
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
View all comments